جدول جو
جدول جو

معنی مرسوم شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مرسوم شدن
متداول شدن، رایج شدن، ترویج یافتن، معمول شدن، باب شدن
متضاد: منسوخ شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملسون شدن
تصویر ملسون شدن
دروغگو خوانده شدن: (و بنزدیک ارباب براعت بزبان شناعت ملسون نشوم) (المعجم. چا. دانشگاه 20)، توضیح مرحوم بهار} ملسون {را در عبارت فوق از ماده لسان و بمعنی زبانزد گرفته (سبک شناسی 30: 2) ولی این معنی در عربی نیامده و در حاشیه المعجم همان صفحه بمعنی دروغ گو و زبان بریده یاد شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوط شدن
تصویر مربوط شدن
ربط یافتن بسته شدن وابسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مکسور شدن
تصویر مکسور شدن
برخه دار شدن برخگی شکسته شدن، کسر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مفهوم شدن
تصویر مفهوم شدن
چمیدن دریافتن فهمیده شدن بفهم و ادراک در شد آمدن: (شرایط آن ازین معنی که یاد کرده مفهوم میشود) (اوصاف الاشراف. 21)
فرهنگ لغت هوشیار
دانسته شدن شناخته شدن آشکار شدن دانسته شدن شناخته گردیدن: و چون بدین مقدمه احتیاج ارباب فضل بعلم عروض معلوم شد، آشکار شدن و اضح گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
آسیب دیدن صدمه دیدن آسیب یافتن: در این زد و خورد پنج تن مصدوم شدند
فرهنگ لغت هوشیار
برکشیده شدن، گره گشوده شدن، از میان رفتن یکسو شدن بالاکشیدن ارتفاع یافتن: کارگر گوز مرفوع شد و جانب اعادی مکسور گشت، برطرف شدن رفع شدن، رفع اشکال شدن، حرکت رفع (ضمه با تنوین یا بی تنوین) گرفتن حرف آخر کلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعوب شدن
تصویر مرعوب شدن
شکوهیدن ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
زمود پذیرفتن زمود گرفتن نقش پذیر شدن نقش گرفتن: ... تا طرق و انواع شعر در طبع او مرتسم شود و عیب و هنر شعر بر صحیفه خرد او منقش گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسوس شدن
تصویر موسوس شدن
بوسوسه افتادن بهوس افتادن: (لب از ترشح می پاک کن برای خدا که خاطرم بهزاران گنه موسوس شد) (حافظ. 113)
فرهنگ لغت هوشیار
بازگردانیده شدن، رد شدن مطرود گشتن: زان غنا و زان غنی مردود شد که ز قدرت صبرها پدرود شد، (مثنوی)، در امتحان توفیق نیافتن
فرهنگ لغت هوشیار
ز بهریدن بی بهره شدن باز داشته شدن از خیر و فایده بی نصیب شدن: و طایفه ای که فهم ایشان از ادراک علم عربیت قاصر و عاجز بود از فواید آن محروم و مایوس می شدند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسوب شدن
تصویر محسوب شدن
بشمار آورده شدن بحساب درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
سهشیدن درک شدن توسط یکی از حواس: گرز ها و تیغها محسوس شد پیش بیمار و سرش منکوس شد، (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
فرمانبردار شدن: پس حواس چیره محکوم تو شد چون خرد سالار و مخدوم تو شد، (مثنوی)، مغلوب شدن (در مناظره و غیره)، مغلوب شدن در دادگاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منسوخ شدن
تصویر منسوخ شدن
بر افتادن نیست شدن، باطل گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موسوم شدن
تصویر موسوم شدن
نشان کرده شدن، داغ نهاده شدن: (طریق خلاص و مناص از خصمان بی محابا ما را همین است که بداغ بندگی تو موسوم شویم) (مرزبان نامه . . 1317 ص 173)، شناخته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرقوم شدن
تصویر مرقوم شدن
نوشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
به رحمت خدا رفتن، درگذشتن، فوت کردن، وفات یافتن، مردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
Conventionality
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
conventionalité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
convencionalidade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
Konventionalität
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
tradycyjność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
традиционность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
традиційність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
conventioneelheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
convencionalidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
convenzionalità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
पारंपरिकता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
konvensionalitas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
gelenekselcilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
전통성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مرسوم بودن
تصویر مرسوم بودن
נוֹחוּת עֶרֶךְ
دیکشنری فارسی به عبری